امیر پرشیا

امیر پرشیا

امیر پرشیا

امیر پرشیا

تنهایی رو دوس ندارم

هیچ وقت تو زندگیم اینقدر احساس تنهایی نکرده بودم راستش همیشه فکر میکردم اگه تنها باشم بهتره و راحتتر میتونم این مشکلات رو حل کنم ولی الان این تنهایی بدجوری عذابم میده راستش خاطرات گذشتم مدام تو ذهنم میات و مشغولم میکنه

تو این 4 سال خاطرات گذشتم تنها چیزی بوده که تنهاییم رو باهاش پر میکردم راستش همیشه از اینکه تو گذشتم زندگی میکنم خوشحالم و از خاطرات گذشتم رو خیلی دوست دارم

ولی تازگیها این خاطرات بیشتر تو ذهنم میاد و تویه این 4 سال همیشه تو ذهنم باهاش حرف میزدم و مدام احساس میکردم که پیشم نشسته تازگیها این احساس خیلی خیلی بیشتر شده و جدی جدی باهاش حرف میزنم بعضی وقتا یک دفعه با صدای بلند باهاش حرف میزنم بعد به خودم میام و یه نگاه به دور و ورم میکنم نکنه مادرم صدام رو شنیده باشه

باور کنید دسته خودم نیست اصلا نمیتونم ، مدام دارم باهاش حرف میزنم

راستش بیشتر از هر وقت دیگه دلم براش تنگ شدهههههههههههههههههههههه

تنهایی بدجوری بهم فشار میاره ولی با این وجود باز هم سر حرفم هستم من باید تنها باشم

دور همه رو خط کشیدم حتی دوستهایه صمیمیم

ولی تنهایی رو دوست ندارم

سخته

خیلی سخته که 3 ماه از خونه بیرون نزده باشی 

 

خونه نشینی واسم سخته 

 

بیشتر از هر چیزی دلم واسه مادرم میسوزه کاش بتونم درستش کنم 

 

جالبه این داستان 3 -4 سال طول کشیده و هنوز تمام نشده 

 

جالبتر اینه که نزدیکترین دوستام بهم خیانت کردن 

 

باورم نمیشه دوستایی که 10 سال باهاشون بودم این کار ها رو کردن ولی بازم دلم نیومد ازشون شکایت کنم اگر جلو داییم رو نگرفته بودم اون 2 تا برادر الان گوشه زندان بودن  

 

چقدر بی معرفتن ولی بازم دلم نیومد شکایتشون رو کنم ولی ببین اینا چه بی چشم و رو هستن

مغز انسان

 
 

 

به عکس‌های بالا دقت کنید، عقیده شما در مورد آنها چیست؟ اصولآ چیز خاصی نظر شما را جلب کرد؟

.

.

.

.

.

اگر کسی بگوید شما به علت عادتهای ذهنیتان از درک درست این تصاویر عاجزید عکس العملتان چییست؟

.

.

.

.

.

.

.

_به او میخندید؟

_به غرورتان بر میخورد و ناراحت میشوید؟

_سعی میکنید به هر قیمتی از افکارتان دفاع کنید؟

_او را از پروفایلتان حذف میکنید و مشغول چت با یک همفکر میشوید؟ و ساعتها از تایید همدیگر لذت میبرید؟

_یا کنجکاو به بحث و تحقیق در این مورد میشوید ؟

.

.

.

.

.

.

.

گاهی باورهای ذهنی ما چیزی بیشتر از عادت های فکری مان نیست

.

.

.

.

.

.

.

باور نمی‌کنید؟!

باور کنید!

.

.

.

.

.

.

.

بله این هم نمونه دیگریست از خطای پردازش مغز شما

 (ونه چشمتان)

 

همان مغزی که باورهای شما را میسازد باورهایی که دودستی به آنها چسبیده اید !

 

پدیده تاچر:

پیتر تامپسون استاد دانشگاه یورک، در سال ۱۹۸۰ عکس مارگارت تاچر-نخست وزیر وقت انگلیس- را دستکاری کرد و این پدیده را در آن اعمال کرد. این عکس به قدر مشهور شد که به دستکاری‌های اینچنینی عکس‌ها، اصطلاح پدیده یا اثر تاچر اطلاق شد.

درست کردن این عکس‌ها، کار چندان مشکلی نیست. کافی است که عکس خودتان یا کس دیگر را تغییر جهت بدهید ولی قسمت لب و چشم‌ها را تغییر جهت ندهید.

اما چرا این طور می‌شود؟ چرا مغز ما قسمت دهان و چشم‌ها را مثل بقیه قسمت‌های چهره پردازش نمی‌کند؟

توضیحات مختلفی برای این پدیده وجود دارد ولی بهترین توجیه به شرح زیر است:

مغز ما به وسیله دو فرایند جداگانه اشیا را از هم تمیز می‌دهد. در فرایند اول، ما به اشیا به عنوان یک کل نگاه می‌کنیم و شیء مورد نظر را که می‌تواند چهره یک نفر باشد با نقشه ذهنی که از اشیا و چهره‌های دیگر داریم مقایسه می‌کنیم.

اما در فرایند دوم، مغز ما برای افتراق اشیایی مختلف از هم به جزئیات تمرکز می‌کند و مثلا روی بینی، لب یا چشم‌ها تمرکز می‌کند.

از آنجا که ما به ندرت، عکس‌های بالا پایین شده از چهره را می‌بینیم، مدل‌ها و نقشه‌هایی از این طور عکس‌ها را نداریم، در نتیجه فرایند اول به درستی عمل نمی‌کند و فرایند دوم تشخیص چهره، از انجا که روی جزئیات تمرکز دارد، چیز غیرطبیعی در عکس تشخیص نمی‌دهد و نمی‌تواند کشف کند که چشم‌ها و لب‌ها برعکس شده‌اند.

حقیقت این است که سیستم بینایی ما با دستگاه‌های اپتیک و رایانه‌ای ثبت و پردازش عکس تفاوت زیادی دارد. گاهی با شگقتی هنگامی که متوجه توهمات و خطاهای بینایی خودمان می‌شویم، تازه پی به این مطلب می‌بریم. اما این خطاها، جدا از جالب بودن به دانشمندان عصب‌شناس در فهم مکانیسم‌های پیچیده مغزمان کمک می‌‌کنند.

جالب اینجاست که بیماری‌ای به نام پروسوپاگنوزیا، یا کوری چهره وجود دارد که در آن شناخت و تمیز دادن چهره‌ها مختل می‌شود. اگر مبتلایان به این بیماری عکس بالا را نشان بدهید، بلافاصله متوجه مشکل می‌شوند!

 

به افکارت عادت نکن

از به چالش کشیده شدن باورهایت نترس

وگاهی از سمت اندیشه های دیگران بیندیش

دوست من

 

چه قدر کوچکیم

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

گر با صنمی دمی نشستی خوش باش

پایان همه چیز جهان نیستی است

پندار که نیستی، چو هستی خوش باش

                  

این عکسی است که فضاپیمای وویجر از زمین گرفته است. عکسی که زمین را در فضای بیکران نشان می دهد.  کارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

cid:image001.jpg@01C86000.9316A360


دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم. تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬ تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬ زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند. برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و بزدلان٬ تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬ تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬ مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬ تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در تاریخِ گونه ما٬ آنجا زیسته اند٬ در این ذره غبار که در فضای بیکران در مقابل اشعه خورشید شناور است. زمین ذره ای خرد در مقابل عظمت جهان است. به رودهای خون که توسط امپراطوران و ژنرال ها بر زمین جاری شده٬ البته با عظمت و فاتحانه٬ بیاندیشید. این خونریزان٬ اربابان لحظاتی از قسمت کوچکی از این نقطه بوده اند. به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه٬ توسط ساکنان گوشه دیگر (که از این فاصله نمیتوان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده اند بیاندیشید٬ چقدر اینان به کشتن یکریگر مشتاقند٬ چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند. تمامی شکوه و جلال ما٬ تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما٬ توهم اینکه ما دارای موقعیتی ممتاز در پهنه گیتی هستیم٬ به واسطه این عکس به چالش کشیده می شود. سیاره ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست. در این تیرگی و عظمت بی پایان٬ هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد٬ دیده نمی شود.
زمین تنها جای شناخته شده است که قابلیت زیست دارد. هیچ جایی نیست٬ حداقل در آینده نزدیک که گونه بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند. مشاهدات٬ بله٬ استقرار٬ هنوز نه. خوشتان بیاید یا نه٬ زمین تنها جایی است که می توانیم روی پای مان بایستیم. گفته شده که فضانوردی تجربه ای است شخصیت ساز که فرد را فروتن می سازد. شاید هیچ تصویری بهتر از این٬
غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنیای کوچکش به نمایش نگذارد. برای من٬ این تصویر تاکیدی است بر مسئولیت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با یکدیگر٬ و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن این نقطه آبی کمرنگ٬ تنها خانه ای که تاکنون شناخته ایم.


********************

راستی اگر خوب به این عکس نگاه کنیم و بعد به عمر کوتاه خودمان فکر کنیم و اینکه ما با تمام دنیایی که برای خود ساخته ایم یک ذره ی بی مقدار از این نقطه کوچک بی مقدارتر هستیم، دیگر جایی برای خود خواهی، نفرت، تجاوز به حقوق دیگران، جنگ و ... باقی نخواهد ماند.