هیچ وقت تو زندگیم اینقدر احساس تنهایی نکرده بودم راستش همیشه فکر میکردم اگه تنها باشم بهتره و راحتتر میتونم این مشکلات رو حل کنم ولی الان این تنهایی بدجوری عذابم میده راستش خاطرات گذشتم مدام تو ذهنم میات و مشغولم میکنه
تو این 4 سال خاطرات گذشتم تنها چیزی بوده که تنهاییم رو باهاش پر میکردم راستش همیشه از اینکه تو گذشتم زندگی میکنم خوشحالم و از خاطرات گذشتم رو خیلی دوست دارم
ولی تازگیها این خاطرات بیشتر تو ذهنم میاد و تویه این 4 سال همیشه تو ذهنم باهاش حرف میزدم و مدام احساس میکردم که پیشم نشسته تازگیها این احساس خیلی خیلی بیشتر شده و جدی جدی باهاش حرف میزنم بعضی وقتا یک دفعه با صدای بلند باهاش حرف میزنم بعد به خودم میام و یه نگاه به دور و ورم میکنم نکنه مادرم صدام رو شنیده باشه
باور کنید دسته خودم نیست اصلا نمیتونم ، مدام دارم باهاش حرف میزنم
راستش بیشتر از هر وقت دیگه دلم براش تنگ شدهههههههههههههههههههههه
تنهایی بدجوری بهم فشار میاره ولی با این وجود باز هم سر حرفم هستم من باید تنها باشم
دور همه رو خط کشیدم حتی دوستهایه صمیمیم
ولی تنهایی رو دوست ندارم
خیلی سخته که 3 ماه از خونه بیرون نزده باشی
خونه نشینی واسم سخته
بیشتر از هر چیزی دلم واسه مادرم میسوزه کاش بتونم درستش کنم
جالبه این داستان 3 -4 سال طول کشیده و هنوز تمام نشده
جالبتر اینه که نزدیکترین دوستام بهم خیانت کردن
باورم نمیشه دوستایی که 10 سال باهاشون بودم این کار ها رو کردن ولی بازم دلم نیومد ازشون شکایت کنم اگر جلو داییم رو نگرفته بودم اون 2 تا برادر الان گوشه زندان بودن
چقدر بی معرفتن ولی بازم دلم نیومد شکایتشون رو کنم ولی ببین اینا چه بی چشم و رو هستن
به عکسهای بالا دقت کنید، عقیده شما در مورد آنها چیست؟ اصولآ چیز خاصی نظر شما را جلب کرد؟
.
.
.
.
.
اگر کسی بگوید شما به علت عادتهای ذهنیتان از درک درست این تصاویر عاجزید عکس العملتان چییست؟
.
.
.
.
.
.
.
_به او میخندید؟
_به غرورتان بر میخورد و ناراحت میشوید؟
_سعی میکنید به هر قیمتی از افکارتان دفاع کنید؟
_او را از پروفایلتان حذف میکنید و مشغول چت با یک همفکر میشوید؟ و ساعتها از تایید همدیگر لذت میبرید؟
_یا کنجکاو به بحث و تحقیق در این مورد میشوید ؟
.
.
.
.
.
.
.
گاهی باورهای ذهنی ما چیزی بیشتر از عادت های فکری مان نیست
.
.
.
.
.
.
.
باور نمیکنید؟!
باور کنید!
.
.
.
.
.
.
.
بله این هم نمونه دیگریست از خطای پردازش مغز شما
(ونه چشمتان)
همان مغزی که باورهای شما را میسازد باورهایی که دودستی به آنها چسبیده اید !
پدیده تاچر:
پیتر تامپسون استاد دانشگاه یورک، در سال ۱۹۸۰ عکس مارگارت تاچر-نخست وزیر وقت انگلیس- را دستکاری کرد و این پدیده را در آن اعمال کرد. این عکس به قدر مشهور شد که به دستکاریهای اینچنینی عکسها، اصطلاح پدیده یا اثر تاچر اطلاق شد.
درست کردن این عکسها، کار چندان مشکلی نیست. کافی است که عکس خودتان یا کس دیگر را تغییر جهت بدهید ولی قسمت لب و چشمها را تغییر جهت ندهید.
اما چرا این طور میشود؟ چرا مغز ما قسمت دهان و چشمها را مثل بقیه قسمتهای چهره پردازش نمیکند؟
توضیحات مختلفی برای این پدیده وجود دارد ولی بهترین توجیه به شرح زیر است:
مغز ما به وسیله دو فرایند جداگانه اشیا را از هم تمیز میدهد. در فرایند اول، ما به اشیا به عنوان یک کل نگاه میکنیم و شیء مورد نظر را که میتواند چهره یک نفر باشد با نقشه ذهنی که از اشیا و چهرههای دیگر داریم مقایسه میکنیم.
اما در فرایند دوم، مغز ما برای افتراق اشیایی مختلف از هم به جزئیات تمرکز میکند و مثلا روی بینی، لب یا چشمها تمرکز میکند.
از آنجا که ما به ندرت، عکسهای بالا پایین شده از چهره را میبینیم، مدلها و نقشههایی از این طور عکسها را نداریم، در نتیجه فرایند اول به درستی عمل نمیکند و فرایند دوم تشخیص چهره، از انجا که روی جزئیات تمرکز دارد، چیز غیرطبیعی در عکس تشخیص نمیدهد و نمیتواند کشف کند که چشمها و لبها برعکس شدهاند.
حقیقت این است که سیستم بینایی ما با دستگاههای اپتیک و رایانهای ثبت و پردازش عکس تفاوت زیادی دارد. گاهی با شگقتی هنگامی که متوجه توهمات و خطاهای بینایی خودمان میشویم، تازه پی به این مطلب میبریم. اما این خطاها، جدا از جالب بودن به دانشمندان عصبشناس در فهم مکانیسمهای پیچیده مغزمان کمک میکنند.
جالب اینجاست که بیماریای به نام پروسوپاگنوزیا، یا کوری چهره وجود دارد که در آن شناخت و تمیز دادن چهرهها مختل میشود. اگر مبتلایان به این بیماری عکس بالا را نشان بدهید، بلافاصله متوجه مشکل میشوند!
به افکارت عادت نکن
از به چالش کشیده شدن باورهایت نترس
وگاهی از سمت اندیشه های دیگران بیندیش
دوست من
خیام اگر ز باده مستی خوش باش گر با صنمی دمی نشستی خوش باش پایان همه چیز جهان نیستی است پندار که نیستی، چو هستی خوش باش
|
راستی اگر خوب به این عکس نگاه کنیم و بعد به عمر کوتاه خودمان فکر کنیم و اینکه ما با تمام دنیایی که برای خود ساخته ایم یک ذره ی بی مقدار از این نقطه کوچک بی مقدارتر هستیم، دیگر جایی برای خود خواهی، نفرت، تجاوز به حقوق دیگران، جنگ و ... باقی نخواهد ماند.