امیر پرشیا

امیر پرشیا

امیر پرشیا

امیر پرشیا

تنهایی رو دوس ندارم

هیچ وقت تو زندگیم اینقدر احساس تنهایی نکرده بودم راستش همیشه فکر میکردم اگه تنها باشم بهتره و راحتتر میتونم این مشکلات رو حل کنم ولی الان این تنهایی بدجوری عذابم میده راستش خاطرات گذشتم مدام تو ذهنم میات و مشغولم میکنه

تو این 4 سال خاطرات گذشتم تنها چیزی بوده که تنهاییم رو باهاش پر میکردم راستش همیشه از اینکه تو گذشتم زندگی میکنم خوشحالم و از خاطرات گذشتم رو خیلی دوست دارم

ولی تازگیها این خاطرات بیشتر تو ذهنم میاد و تویه این 4 سال همیشه تو ذهنم باهاش حرف میزدم و مدام احساس میکردم که پیشم نشسته تازگیها این احساس خیلی خیلی بیشتر شده و جدی جدی باهاش حرف میزنم بعضی وقتا یک دفعه با صدای بلند باهاش حرف میزنم بعد به خودم میام و یه نگاه به دور و ورم میکنم نکنه مادرم صدام رو شنیده باشه

باور کنید دسته خودم نیست اصلا نمیتونم ، مدام دارم باهاش حرف میزنم

راستش بیشتر از هر وقت دیگه دلم براش تنگ شدهههههههههههههههههههههه

تنهایی بدجوری بهم فشار میاره ولی با این وجود باز هم سر حرفم هستم من باید تنها باشم

دور همه رو خط کشیدم حتی دوستهایه صمیمیم

ولی تنهایی رو دوست ندارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد