امیر پرشیا

امیر پرشیا

امیر پرشیا

امیر پرشیا

نمی دونم

چهار - پنج ساعتی میشه که میخوام بنویسم ولی نمیشه 

چندبار نوشتم و پاک کردم ولی از اون همه وقت گذاشتن و نوشتن فقط همین چند سطر موند 

 

اینکه به مادرم خیلی بد کردم 

 

چند روز پیش ماردم کلی گریه کرد که هر سال همچین زمانی تو خونمون سفره مینداختیم و در دهه محرم کلی برنامه داشتیم ولی امسال نه از خونه خبری هست و نه از سفره خونه  ای در کار نیست که بشه توش سفره انداخت 

 

هر سال بجز این 3 سال اخیر خوده من هم برنامه داشتم هم افطاری میدادم تو ماه رمضون هم سفره و برنامه داشتم واسه این ده روز معمولا به یه جا بود کمک میکردم و ...  امسال ... 

 

حالم اصلا خوش نیست تموم نمیشه لعنتی 

 

خدایا کمکم کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد